راه عشق است، اگر همسفری، بسم الله
اگر از غربت ما باخبری، بسم الله
عشق، صاحبدل بی نام و نشان میخواهد
تو اگر پیرو صاحبنظری بسم الله
جبل النور به اعجاز تو دلخوش کرده است
راه طور است، اگر شعله وری بسم الله
شهر از قصه بتهای دغل، پر شده است
هر که در قافله دارد تبری، بسم الله
"کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش"
ای که از قافله، جا مانده تری، بسم الله
سرخوش آن نامه که با نام تو آغاز شود
عقدهای بسته که با خنده تو باز شود
سینه از آتش یا رب غزل میسوزد
سرخوش آن آه که با سوز تو دمساز شود
میگشایی لب این پنجره آغوشت را
مگر از ما به هوای تو، پری باز شود
«چه مبارک نفسی هست و چه زیبا سخنی»
شاه بیتی که در آن قافیه «پرواز» شود
نیست نامی به درخشانی: بسم الله النور
«عرفه»، جلوه ی عرفانی بسم الله النور
مروه جان و صفای دل و احرام حضور..
هر چه داریم به قربانی بسم الله النور
بار الها! به شکوه تو قسم دلها را
مبتلا کن به پریشانی بسم الله النور
وصل کن ذکر مرا بر نخ تسبیح «حسین»
ناخدای شب طوفانی بسم الله النور
تیغ ها تشنه عشقند نه مشتاق ترنج
یوسف آماده مهمانی بسم الله النور
یک قدم مانده به خورشید...، تو خواهی آمد!
در یدت، بیرق نورانی بسم الله النور
عجل الله تعالی فرجک یا موعود!
ای رخت نیمه پنهانی بسم الله النور!